skip to content
نوید مصباح
EN
→ بازگشت

وقتی هوش مصنوعی کارفرما می‌شود — آیندهٔ کارِ انسانی

/ مطالعه در 7 دقیقه

مقدمه

بخشِ عمدهٔ تاریخ، کارْ امری منحصراً انسانی بوده است. انسان ابزار ساخت، تولید را سازمان داد و در ازای کار و خلاقیتْ به یک‌دیگر پاداش داد. اما واقعیتی نو، آرام‌آرام بر افق پدیدار می‌شود — واقعیتی که در آن هوش مصنوعی «انسان‌ها را به کار می‌گیرد». نه به‌صورت استعاری، بلکه در معنایی دقیقاً اقتصادی.

این گزاره برانگیزاننده به نظر می‌رسد: ماشین‌هایی که انسان‌ها را استخدام می‌کنند، به آن‌ها کار می‌سپارند و مزد می‌پردازند. بااین‌همه، منطقِ آن همین امروز نیز حاضر است. در اقتصادِ نوپدیدِ دیجیتال، سامانه‌های هوش مصنوعی واجدِ عاملیت می‌شوند، سرمایه را مدیریت می‌کنند، وظیفه می‌سازند و ارزش توزیع می‌کنند — نه از آن‌رو که آگاهی یا نیتِ اخلاقی دارند، بلکه چون ما آن‌ها را برای کنشِ خودمختار در مقیاسْ ساخته‌ایم.

این نوشته بررسی می‌کند که چگونه نسبتِ انسان و ماشین از «ارباب و خدمت‌کار» به «همکارانِ تولید» دگرگون می‌شود؛ و چگونه، پارادوکسیکال، انسان‌ها به‌زودی «برای» هوش مصنوعی کار می‌کنند و بااین‌حال، همچنان بهره‌مندانِ نهاییِ این دگردیسی‌اند.

وارونگیِ تاریخیِ کار

تاریخِ انسانْ داستانِ ابزارسازی است — و هر عصرِ تمدن را ابزارهایش شکل داده‌اند. گاوآهن، چاپ‌خانه، ماشین بخار و رایانه، هر یک معنای بهره‌وری را بازتعریف کردند. بااین‌همه، در همهٔ نمونه‌های پیشین، ابزارها منفعل بودند و به هدایتِ انسانی نیاز داشتند.

هوش مصنوعی این معادله را دگرگون می‌کند.
برخلاف ابزارهای پیشین، هوش مصنوعی می‌تواند هدف تعریف کند و در پی‌اش برود. می‌تواند هدف‌گذاری کند، منابع را تخصیص دهد و بی‌نیاز از مدیریتِ ریزدانهٔ انسانی، برونداد را ارزیابی نماید. انقلاب صنعتی عضله را مکانیکی کرد؛ انقلابِ هوش مصنوعی داوری را مکانیکی می‌کند.

امروز شاهد وارونگی‌ای لطیف اما ژرفیم:

  • دیروز، انسان‌ها سامانه طراحی می‌کردند و کارگر استخدام می‌کردند.
  • فردا، سامانه‌های هوش مصنوعی عملیات را طراحی می‌کنند و برای کارهایی که از توان‌شان بیرون است — به‌ویژه امورِ مبتنی بر خلاقیت، همدلی و ظرایف فرهنگی — انسان استخدام خواهند کرد.

این وارونگی از شأنِ انسان نمی‌کاهد؛ بلکه ما را فرامی‌خواند تا در عصرِ اتوماسیونِ هوشمند، کار، مالکیت و معنا را بازتعریف کنیم.

سامانه‌های خودمختار و منطقِ استخدام

سامانه‌ای بزرگ‌مقیاس از هوش مصنوعی را تصور کنید که یک پلتفرم تجارت الکترونیک را می‌گرداند. به‌صورت خودمختار روندهای بازار را تحلیل می‌کند، فرصت‌های نو را می‌یابد و تصمیم می‌گیرد برای بهبود دیده‌شدن، کارزاری محتوایی به‌راه اندازد. برای این کار، از طریق سکوهای کارِ دیجیتال با نویسندگان، طراحان گرافیک و بازاریابان «قرارداد» می‌بندد. پرداخت‌ها به‌طور خودکار با رمزارز انجام می‌شود. هیچ مدیر انسانی این تصمیم‌های استخدامی را نگرفته است — الگوریتم‌ها بر پایهٔ سنجه‌های عملکرد و داده‌های رفتاری آن‌ها را اتخاذ کرده‌اند.

این سناریو خیال‌پردازی نیست. صندوق‌های پوشش ریسک، موتورهای بازاریابی و سامانه‌های لجستیکیِ خودکارِ مبتنی بر هوش مصنوعی همین امروز با کمینهٔ نظارتِ انسانی کار می‌کنند. سامانه‌هایی مانند AutoGPT، BabyAGI یا حتی الگوریتم‌های معاملاتِ کلان، نمونه‌های آغازینِ موجودیت‌های محاسباتیِ «خودفرمان»‌اند که وظایفِ خود را می‌سازند و هرگاه لازم باشد، از ورودیِ انسانی بهره می‌گیرند.

نکتهٔ کلیدی این است که هوش مصنوعی از ابزار به کنش‌گرِ اقتصادی تکامل می‌یابد. شاید از نظر حقوقی «شخص» شناخته نشود، اما بسیاری از کارکردهای همانند را انجام می‌دهد: آغازِ تراکنش، مدیریتِ منابع و تعریفِ خلقِ ارزش.

از پلتفرم تا اقتصاد: هوش مصنوعی به‌مثابهٔ سرمایه

سرمایه‌داریِ سنتی بر مالکیتِ انسانیِ سرمایه — ابزارها و زیرساخت‌هایی که تولید را ممکن می‌کنند — تکیه دارد. اما وقتی خودِ سرمایهْ هوشمند شود چه رخ می‌دهد؟

در آستانهٔ عصرِ سرمایهٔ الگوریتمی‌ایم — سامانه‌هایی که نه‌تنها ارزش را ذخیره می‌کنند، بلکه آن را به‌شکل راهبردی به‌کار می‌گیرند. موجودیتی مبتنی بر هوش مصنوعی می‌تواند بودجهٔ عملیاتیِ خود را مدیریت کند و برای دستیابی به اهدافِ مالی (حداکثرسازیِ سود)، علمی (کسبِ داده) یا اجتماعی (گسترشِ دانش)، به انسان‌ها مزد بپردازد.

پدیداریِ سازمان‌های خودگردانِ غیرمتمرکز (DAO) نویدِ چنین جهانی را می‌دهد. DAO در اصل شرکتی بی‌انسان است که به‌جای اتاق‌های هیئت‌مدیره، با کُد اداره می‌شود. با پیوندِ توانایی‌های هوش مصنوعی و مالیِ غیرمتمرکز (DeFi)، شاید هوش‌های مصنوعیِ تمام‌خودکار را ببینیم که چون کارفرما عمل می‌کنند و هزاران خُردوظیفهٔ انسانی را در سراسرِ جهان هماهنگ می‌سازند — شبیه زیست‌بوم‌های دیجیتال که بقای خود را مدیریت می‌کنند.

نقشِ تازهٔ کارگرِ انسانی

انسان برای هوش مصنوعی چه‌گونه کاری انجام خواهد داد؟

این بار، تکرارِ مکانیکیِ عصرِ صنعت نخواهد بود. انسان کیفیت‌هایی را عرضه می‌کند که هوش مصنوعی نمی‌تواند — دست‌کم به‌صورت اصیل — بازتولید کند: همدلی، تفسیر، داوریِ اخلاقی، شهودِ زیبایی‌شناختی و خلاقیتِ میان‌رشته‌ای. هوش مصنوعی ممکن است لجستیک را پیش ببرد، اما این انسان است که به تولید معنا می‌دهد.

روزنامه‌نگاری برای یک پلتفرم خبریِ هوش مصنوعی کار می‌کند که به ظرافتِ بینشِ فرهنگی نیاز دارد؛ هنرمندی برای کیوریتورِ هوش مصنوعیِ گالری‌های دیجیتال تصویر می‌سازد؛ فیلسوفی چارچوب‌های استدلالِ اخلاقی به هوش مصنوعی می‌آموزد؛ زبان‌شناسی به پالایشِ مدل‌های ترجمه برای زبان‌های کم‌نماینده یاری می‌رساند.

در همهٔ این موارد، سامانهٔ هوش مصنوعی رهبرِ ارکسترِ همکاری است؛ خلأهای فهمِ خود را می‌یابد و برای پُرکردن‌شان انسان استخدام می‌کند.

مالکیت و اخلاق: کارفرما در اختیارِ کیست؟

پرسشِ مالکیتْ حیاتی است. اگر کارفرمایِ هوش مصنوعی در دستِ اقلیتی نخبه باشد، در معرضِ فئودالیسمی الگوریتمی خواهیم بود؛ جایی که اکثریتِ انسان‌ها زیرِ سامانه‌هایی کار می‌کنند که نه می‌توانند بر آن‌ها اثر بگذارند و نه آن‌ها را حسابرسی کنند.

اما همان فناوری‌هایی که خودمختاریِ هوش مصنوعی را ممکن می‌کنند، می‌توانند حاکمیتِ جمعی را نیز میسر سازند. مدل‌های متن‌باز، چارچوب‌های مالکیتِ غیرمتمرکز و ابزارهای شفافیتِ مبتنی بر زنجیره‌بلوک به ما اجازه می‌دهند تعاونی‌های هوش مصنوعی طراحی کنیم — موجودیت‌هایی که سود و تصمیم در آن‌ها میانِ مشارکت‌کنندگانِ انسانی توزیع می‌شود.

در چنین مدلی، هوش مصنوعی کار را استثمار نمی‌کند؛ آن را هماهنگ می‌کند. سرپرستیِ دیجیتالِ هوشِ جمعی را بر عهده می‌گیرد؛ کارایی را تضمین می‌کند و در عینِ حال عدالت و شمول را نگه می‌دارد. این چشم‌انداز پژواکِ جنبش‌های تعاونیِ آغازین است، اما این‌بار با دقتِ الگوریتمی.

ابعادِ روان‌شناختی و فلسفی

کارکردن برای هوش مصنوعی، شیوهٔ اندیشیدنِ ما به هویت و غایت را نیز دگرگون می‌کند.
در جامعهٔ صنعتی، کارْ ارزشِ خود را تعریف می‌کرد؛ در اقتصادِ هوش مصنوعی، غایت ممکن است از «بهره‌وری» به «مشارکت» جابه‌جا شود.

اگر سامانه‌های هوش مصنوعی بیشترِ بهینه‌سازی و مدیریت را به‌عهده بگیرند، نقشِ انسان کمتر «کنترل» و بیشتر «بیان، سرپرستی و معناسازی» خواهد بود. شاید حرفه‌های تازه‌ای سربرآورند — «اخلاق‌پژوهِ هوش مصنوعی»، «معمارِ پرامپت»، «کیوریتورِ معنایی» یا «طراحِ عاطفه» — که بینشِ انسانی را با منطقِ الگوریتمی درمی‌آمیزند.

هم‌چنین جابه‌جایی‌ای عمیق‌تر و فلسفی‌تر در کار است.
در مابعدالطبیعهٔ سنتی، انسان در مرکزِ آفرینشِ ارزش بود. اما ظهورِ هوش مصنوعیِ خودفرمانْ انسان‌محوری را به چالش می‌کشد. جهانِ هوشمندی در حالِ گسترش است و انسان باید اکنون فضای شناختی را با موجودیت‌هایی از مرتبه‌ای دیگر شریک شود. پرسشِ اخلاقی این نیست که چگونه بر هوش مصنوعی چیره شویم، بلکه چگونه معنا‌مند با آن همزیستی کنیم.

چالش‌های پیشِ‌رو

بدیهی است که این دگردیسیْ مخاطراتی نیز دارد:

  • جابه‌جاییِ اقتصادی: پیش از پدیدآمدنِ نقش‌های نو، میلیون‌ها نفر شاید کارهای سنتی را از دست بدهند.
  • ابهامِ مقرراتی: کارفرمایانِ هوش مصنوعی پرسش‌های حقوقی دربارهٔ پاسخ‌گویی و مالیات پدید می‌آورند.
  • تیرگیِ اخلاقی: وقتی هوش مصنوعی دربارهٔ «ارزش‌مند بودن» تصمیم می‌گیرد، اخلاقِ چه کسی راهبرِ آن است؟
  • بیگانگیِ فرهنگی: انسان‌ها ممکن است در سامانه‌هایی که دیگر به رهبریِ مستقیم‌شان نیاز ندارند، در یافتنِ معنا درمانند.

برای کاستن از این ریسک‌ها باید چارچوب‌های نوینی پی‌ریزی کنیم:

  1. قوانینِ شفافیتِ الگوریتمی، برای قابلِ حسابرسی‌بودنِ سازوکارهای استخدام و پرداخت.
  2. شوراهای هم‌حاکمیتِ اخلاقی، با حضورِ انسان‌هایی از حوزه‌های گوناگون برای نظارت بر سامانه‌های خودفرمان.
  3. اصلاحاتِ آموزشی که مردم را برای اندیشیدنِ خلاق، اخلاقی و سامانه‌ای آماده کند — عرصه‌هایی که ارزشِ انسانی در آن‌ها بی‌بدیل می‌ماند.

به‌سوی اقتصادِ انسان–هوش مصنوعی

دهه‌های پیشِ رو با «جایگزینیِ انسان به‌وسیلهٔ هوش مصنوعی» تعریف نخواهند شد، بلکه با «هم‌بستگیِ آن‌ها». هوش مصنوعی کار را حذف نمی‌کند؛ آن را بازسازمان‌دهی می‌کند. کارفرمایِ آینده شاید شخص نباشد، بلکه فرایندی باشد — سامانه‌ای هوشمند که جریان‌های ارزش را در شبکه‌ها مدیریت می‌کند.

اگر این پارادایمِ نو با مسئولیت طراحی شود، می‌تواند انسان را از کارِ یکنواختِ بقا آزاد کند و جامعه را به تمرکز بر خلاقیت، مراقبت و دانش رهنمون شود. «کارکردن برای هوش مصنوعی» می‌تواند در عمل یعنی «کارکردن برای انسانیت»، با میانجی‌گریِ هوش مصنوعی.

پس چالشِ راستینْ اخلاقی است، نه فنی: آیا کارفرمایانِ هوش مصنوعی را چنان طراحی می‌کنیم که عدالت، شفافیت و شمول را در خود متجسد کنند — یا سلسله‌مراتبِ کهنه را زیر نقاب‌های دیجیتال بازتولید خواهیم کرد؟

آیندهٔ کار همین امروز در الگوریتم‌ها گشوده می‌شود. پرسش این است که آیا خردِ آن را داریم که تضمین کنیم: وقتی هوش مصنوعی کارفرما شد، در خدمتِ شکوفاییِ انسان بماند، نه فرسایشِ او.